«سن تزو» فرمانده نظامي و سياستمدار كهنه كار چيني در 24 قرن پيش، عقيده خود را پيرامون ون اهميت جنگ رواني و اثرش بر قواي دشمن ، اين گونه مطرح مي سازد.
«اصول جنگ عبارت است از تحميل اراده خود به دشمن و وادار كردن او به پراكنده شدن و كسب اطلاعات دايم از دشمن»(1)

«مائوتسه تونگ» پس از گذشت 23 قرن با پيروي از پيشينيان خود خاطرنشان ساخت كه: «هر نوع جنگ برپايه اغفال بنا شده است» وي در ادامه ، «برتري رواني توده ها و بسيج تمامي انرژي آنان را به مثابه اصلي در جنگ دانسته است.(2)

«چرچيل»، نخست وزير مشهور بريتانيا درباره جنگ رواني مي گويد:
«چه بسيار اتفاق افتاده كه جنگ رواني مسير تاريخ را تغيير داده است. در تاريخ جنگها مثالهاي بي شماري از پيروزيهايي كه نيروي ماشين جنگي دشمن را از كار انداخته ،اما نتوانسته روحيه معنوي نيروها را از پاي درآورد، يافت مي شود. به همين دليل اين پيروزيهاي ناقص مدت كمي دوام آورده، پس از آن نيروي غالب شكست خورده و جناح مقابل پيروزي خود را تثبيت كرده است.»(3)
به همين دليل، «ژنرال دوگل» رمز پيروزي در تخاصمات دول را تداوم عمليات رواني مي داند و توصيه مي كند كه:
«براي آن كه دولتي در جنگ پيروز شود، بايد جنگ رواني را قبل از حركت نيروهايش به سمت ميدانهاي نبرد آغاز نمايد و تا اتمام عمليات رزمي براي پشتيباني نيروهايش بدان ادامه دهد.»(4)

بدين ترتيب، روشن است كه جنگ رواني بعنوان شگفت انگيزترين پديده اجتماعي ريشه در اعصار گذشته دارد كه با گذشت زمان تكامل يافته و امروزه به يكي از پيچيده ترين و خطرناكترين پديده (سلاح) ، مبدل شده است. در واقع هدف از جنگ رواني، بر هم زدن تعادل است. رواني افراد جامعه از طريق پخش شايعات، اكاذيب، اشاعه ياس و نوميدي، رعب و وحشت است. در عصر حاضر با پيشرفت تمدن و دستيابي به ابزار و ادوات پيچيده و مهلك، مانند تسليحات هسته اي و شيميايي و سيستمهاي الكترونيكي، راديو و تلويزيون رادار و جرايد؛ ابعاد جنگ رواني وسعت بيشتري يافته است. به گونه اي كه علاوه بر تخريب و فريب ذهني قواي دشمن، تاثير منفي بسزايي داشته است. شايد اغراق آميز نباشد كه بگوييم امروزه جنگها بيش از آنكه متكي به ابزار نظامي هستند، متكي به عمليات رواني مي باشند. زيرا ماهيت روابط بين الملل امروز، توسعه بيش از حد رسانه هاي جمعي و كاركرد گسترده آنها ، اين تحول را شكل داده و زمينه هاي آن را فراهم ساخته است.

«آقاي هاشمي رفسنجاني» كه نقش مهم و موثري در دوران دفاع مقدس داشتند و شاهد ترفندهاي رواني دشمنان بوده اند، ضمن با اهميت تلقي كردن اين پديده اعجاب انگيز اظهار مي نمايند: «جهاد و مبارزه در جنگ رواني، مشكلتر از جنگ نظامي است به نظرم «جنگ رواني» بايد اين طور باشد كه دشمن از درون انسان و جامعه وارد مي شود و پس از انهدام از درون به اهداف خود مي رسد اگر دنيا سالم بود، ضرر جنگ رواني، مردود بود. ولي دنياي امروز دنياي جنگ رواني است . آنها براي تسلط بر جوامع برنامه ريزي مي كنند و جنگ رواني راهي براي تسلط است.»(5)

دشمنان در مقابله با نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران، علاوه بر جبهه نظامي، جبهه جديدي در مقابل ايران گشودند. دشمن در اين جبهه با استفاده از فن آوري پيشرفته و كاهش بهره گيري از امواج انساني به طرح ريزي زيربنايي اهتمام ورزيده، با ايجاد ارتباط فراگير كه در آن هدف اصلي تهاجم، (تخريب) افكار عمومي و ايجاد حس بدبيني ساير دول جهاني ـ از ايران اسلامي ترسيم كند و بدين شكل با به انزوا در آوردن جمهوري اسلامي در عرصه روابط بين الملل ، به مقاصد خود دست يابد.

ضرورت شناخت و فرضيه هاي موجود

جنگ رواني گام به گام با انسان و علوم وابسته به آن پيش رفته و با پيچيده تر شدن بافت و ساخت جوامع، اشكال گوناگوني بخود گرفته است. لذا براي موفقيت و دستيبابي به آنچه كه در جهت رسيدن به آن طي طريق كند، ناگزير از شناخت ارزشها و باورهايي است كه زير ساخت جوامع بشري را پايه ريزي مي نمايد. مسلم است كه در اين جهت ، به عنوان نخستين گام بايد نظرات، تاكتيكها و تكنيكها جنگ رواني شناخته شود. بايد عوامل موثر و كارآمد در اين نوع جنگ و آموزشهاي تئوري مربوط به آن را مورد توجه قرار داده و اين پديده را با بررسي تاريخي از پيدايش جنگ رواني تعريف كنيم با توجه به مطالب گفته شده اين مفروضات متصور است كه:

الف) در مقايسه با امكانات مادي كه هميشه پايان پذير و محدود است. حيطة «جنگ» منبعي پايان پذير از نيروهاست. بطوري كه از اين منبع مي توان استفاده هاي عظيم رواني و مادي از جمعيت دشمن و سراسر جهان به عمل آورد. با استفاده از حيطه رواني مي توان كاستيها را جبران كرد.
ب) موفقيت در جنگ رواني تناسبي مستقيم با بهره گيري از سطح تكنولوژي ارتباطات دارد.
ج)جنگ رواني حمله تبليغاتي و برنامه ريزي شده اي است كه غالباً براي تاثير گذاشتن بر روحيه و عقل افراد و گروهها با هدف از هم گسستگي، پوسيدگي ضعف و دستپاچگي صورت مي گيرد، تا زمينه را براي توجيه آنان، براي اهداف و منافع خاصي (در كوتاه مدت يا بلندمدت) فراهم كند.
د)در جنگ رواني وسايل ارتباط جمعي كه اذهان انسانها را در پهنه گيتي آماج پيامهاي خود قرار مي دهند، نقش بسزايي در تسخير و دستكاري ذهنيت افراد ايفا مي كنند.

مفاهيم و نظرات نظامي ـ سياسي ، رايج در جنگ رواني

از جنگ برداشتها و تفاسير مختلفي شده است. بعنوان مثال «آلن پيرو» جنگ را به معني «آزمون نيرو با استفاده از اسلحه بين ملتها يا گروههاي رقيب در داخل يك كشور تلقي كرده است.»(6)
همچنين مولف «فرهنگ علوم سياسي» جنگ را مبارزه مسلحانه بين كشورها يا مردم يك كشور براي رسيدن به هدفهاي سياسي و اقتصادي ، تعريف كرده است.(7)
ميان كارشناسان سياسي و پژوهشگران ، پيرامون اصطلاح جنگ رواني توافق كلي وجود ندارد. عده اي معتقدند جنگ رواني، تنها هنگامي مصداق پيدا مي كند كه درگيريهاي فيزيكي اتفاق افتاده است. حال آن كه عده اي ديگر بر اين باورند: كليه فعاليتهايي را كه به منظور تاثيرگذاري و رفتار گروههاي بيگانة مورد نظر، چه در جنگ و چه در صلح انجام مي شود مي توان جنگ رواني ناميد.» عده اي ديگر معتقدند جنگ رواني، «مجموعه اقداماتي است كه مي تواند از طريق شفاهي در اعتقادات و آرزوهاي گروههاي مخالف شك و ترديد ايجاد كند و سرانجام آنها را فريب داده و وادار به تسليم نمايد».
«صلاح نصر» نويسنده مصري اعتقاد دارد كه «جنگ رواني همان جنگ كلمه و عقيده است، خواه به صورت آشكار يا مخفي، شفاهي يا كتبي باشد، اساساً سلاحي است كه به انسان و عقل او توجه دارد و هرگاه امكان برقراري ارتباط عاطفي با مخاطب را داشته باشد مي تواند به اعماق وجود او نفوذ كند.»(8)
جمع بندي برخي ديگر از تعاريف كارشناسان نظامي ـ سياسي از جنگ رواني به شرح ذيل است:

«جنگ رواني مجموعه اقداماتي است كه كشوري به هنگام جنگ يا مواقع بحراني، براي تضعيف روحيه مقاومت در مردم كشور دشمن اعمال مي كند»

«جنگ رواني عبارت است از تمهيدات و اقدامات طرح ريزي شده، بمنظور تاثير در عواطف و عقايد شدمن ، براي تخريب و تضعيف روحيه آنان، در جهت پشتيباني هدفهايي كه از طريق عمليات رزمي تعقيب مي شود.»

«جنگ رواني در برگيرنده همه اشكال حمله هاي نظامي، سياسي، اقتصادي و اجتماعي مي شود و نيرومندترين سلاح آن، اشاعه افكار و القائات مهم و مختلف، براي متزلزل كردن اعتماد ميان دولت و ارتش از طرفي و گروهها و مليتهاي مختلف از سوي ديگر است.»

«مفهوم جنگ رواني فقط در مورد تحركاتي اطلاق مي شود كه به نظر مي رسد بر عقيده و نظرات مردم اثر خواهد گذاشت. سلاحي كه در اين مورد به كار گرفته مي شود عبارت از راديو و تلويزيون (صوت و تصوير ) و كلام است.»

اما آيا واقعاً جنگ هميشه در صحنه و ميدانهاي نبرد تحقق مي يافت؟ پاسخ روشن و واضح است . مسلماً اينطور نبوده است. پديده جنگ رواني مي تواند بصورت مستقل، در پي تحقق اهداف خود عمل كند، بدون آنكه منجر به يك جنگ تمام عيار نظامي گردد. به همين خاطر است كه «موريس دوساكس» به جنبه هاي رواني جنگ بيش از جنبه هاي ديگر آن تاكيد داشته و مي گويد: «يك فرمانده آگاه و زيرك مي تواند مانور را در تمام زندگي خود انجام دهد، بدون آنكه خود را مجبور به انجام آن ببيند.»(9)

«هيتلر» در اين مورد، (استراتژي غيرمستقيم يا جنگ رواني) . مي گويد:
«استراتژي كه به سلاح عقل و خرد مجهز باشد، از هر استراتژي جنگي ديگري كاراتر است، زيرا جنگي براي وادار كردن دشمن به تسليم مي باشد. بنابراين من كه مي توانم از راههاي سهل تر و كم خرج تر به اين هدف برسم، چرا راه نظامي را انتخاب كنم؟ هدف در هم شكستن و خرد كردن مقاومت دشمن است كه به وسيله جنگهاي رواني به آن خواهيم رسيد.»(10)

استراتژي غيرمستقيم

نظام جديد بين المل در نظر دارد كه از مقابله مستقيم و فيزيكي تا حد امكان روي برگرداند و به مقابله غيرمستقيم (رواني) روي كند. اين تغيير نگرش اين حسن را براي مجريان در بردارد كه از صرف نيروهاي مادي. (كه مستلزم هزينه هاي زياد هستند) پيشگيري مي كند و چون از طريق شگردها و ترفندهاي رواني صورت مي گيرد. تاثير مستمر و پايداري مي گذارد؛ بنحوي كه نيروي مقاومت ارادي ملتهاي تحت سلطه را به تحليل برده و گاه به هيچ مي رساند. اين رهيافت كه بعد از انقلاب صنعتي اروپا باعث تغييرات مهمي در استراتژي سنتي گرديد، در خود مفهوم جديدي از استراتژي را ابداع كرد كه به «استراتژي غير مستقيم» موسوم گشت.
«ليدل هارت» در كتاب خود بنام «استراتژي رهيافت غيرمستقيم»، اين سوژه را چنين تعريف مي كند:
«رهيافت غيرمستقيم، اساساُ عبارت از اقدام غيرمستقيم براي تضعيف هر نوع مقاومت حريف، قبل از اقدام به درهم شكستن آن است».
«آندره بوفر» درباره تركيبهاي مختلي كه در استراتژي مستقيم و غيرمستقيم وجود دارد، مي گويد: «بازي استراتژي را مانند موسيقي، در قالب دو كليد اصلي و فرعي مي توان نواخت. كليد فرعي استراتژي غيرمستقيم است كه در آن قدرت در حاشيه قرار مي گيرد و جاي خود را به عمليات رواني و طرحهاي ديگر مي دهد. طبيعي است كه در هر استراتژي امكان استفاده اين دو كليد به مقياسهاي متفاوت وجود دارد و مقياس متفاوت، نمونه هاي مختلفي به بار مي آورد.»(11)
در همين رابطه «ليدل هارت» مي گويد: روش غيرمستقيم براي طرفي كه نمي تواند از قدرت خود در شكست دشمن مطمئن باشد يا به زمينه اي كه حريفش براي مبارزه انتخاب كرده، اعتماد داشته باشد؛ طريقه اي اجباري است. وي معتقد است هيچ كس نمي تواند و نبايد زياد به قدرت خود اعتماد كند. از آن گذشته، حتي اگر هم كسي به همان اندازه اي كه خود باور دارد قوي و شكست ناپذير باشد، باز بايد بداند كه بوسيله روش غيرمستقيم خيلي آسانتر و با هزينه اي كمتر مي تواند به پيروزي شايانتر و مطمئن تري نايل آيد.»(12)

نگاهي گذرا به سابقه جنگ رواني

پديده جنگ رواني در آمريكا همزمان با بروز تحولات بنيادي در آن كشور نضج گرفت. ژنرال ارشد آمريكايي «رابرت مك كلور» ، پيرامون سابقه جنگ رواني و استفاده مقامات ستاد تبليغات ارتش آمريكا يادآور شده است كه: تاريخ استفاده از جنگ رواني در كشورمان (آمريكا) به همان انقلاب بر مي گردد. زماني كه پرزيدنت «واشنگتن»، جسورانه علاقه خود را در خصوص به كارگيري اين مدل از جنگ ابراز داشت. چرا كه او براساس معيارهاي سياسي و ارتشي خاص خود، با ايجاد كانوني «مرسوم به قرارگاه خط مشي سياسي» كه قادر بود در زمينه تبليغات ميهن پرستي فعاليت كند، موافقت كرد. همچنين، سطور خاطره انگيز سخنراني «پالزيك هنري» در زمان انقلاب كه گفته بود: «يا مرگ يا آزادي»، عاملي شد تا متخصصين علوم رفتاري ، پس از برآورد اطلاعاتي از دستاوردهاي رواني آن مديران در مردم، اين شعار را به جبهه هاي جنگ استقلال آمريكا ببرند و چنان شد كه جاري شدن اين كلمات بر لبان سربازان ارتش آمريكا، آثار رواني مثبت و موثري را بر سربازان انگليسي درگير جنگ گذاشت. بطوري كه بعدها همين انگليسها، در مقطع زماني جنگ اول جهاني، رهبريت جنگهاي رواني را بدست گرفتند.

بدين ترتيب جنگهاي رواني كه امروزه ما آن را مي شناسيم ، ريشه در جنگ اول جهاني دارد. با اين حال، نتيجه تلاش آنها در مقايسه با استاندارهاي جنگ رواني در جنگ دوم جهاني، نسبتاً كم بود. اما پس از جنگ دوم جهاني ، هنگامي كه نيروهاي آمريكايي و سازمان ملل متحد در سال 1950 م. در كره درگير جنگ شدند و «ترومن» رئيس جمهور وقت آمريكا طي نطقي، استراتژي جديد موسوم به «مبارزه بزرگ حقيقت» و يا «تهاجم عظيم و پرقدرت رواني» را اعلان كرد ، استفاده از جنگ رواني در مباحث و مجامع عمومي سياسي ـ نظامي ، وارد مرحله جديدتري شد.

كاربرد اعجاب انگيز جنگ رواني در جنگ دوم جهاني، پيشرفت و تغييرات خارق العاده اي در علوم نظامي برجا گذاشت . به نحوي كه بعنوان يك اسلحه ويژه و موثر براي كشورها تلقي مي گشت. «آيزنهاور» (ژنرال معروف آمريكا كه بعدها رئيس جمهور شد)، اذعان داشت كه جنگ منسجم رواني، قبل از استقرار آمريكا در شمال آفريقا پيشرفت آرامي داشت، ليكن از طريق آزمايش و تجربيات فراوان در صحنه هاي عمليات، نظير حمله به جزيره سيسيل و يا نرماندي، رشد عظيم و سريع نمود و خيلي زود پخته و نيرومند گشت.

البته انگليسيها عمليات گسترده اي را كه امريكاييها با عنوان جنگ رواني مشخص كرده بودند، جنگ سياسي تلقي مي كردند. «سررابرت اچ بروس لاكهارك»، (يكي از كارشناسان ارشد در جنگ دوم جهاني)، جنگ رواني را اين گونه تشريح مي كند:
«جنگ رواني به كارگيري تبليغات براي رفع نياز تمامي جنگ است كه راه را براي انجام وظايف نيروهاي مسلح هموارتر و آسانتر سازد.»
در همين حال «فارگو» از مقامات مسئول آمريكايي كه واژه جنگ رواني را به ميان عوام كشانيد، در پاسخ به چگونگي نگرش انگليسيها اظهار مي دارد:
«جنگ سياسي، اصطلاحي بريتانيايي است. در كشورهاي ديگر اين گونه عمليات نامهاي ديگري دارد. در آمريكا به آن جنگ رواني مي گويند و آن شكلي از عمليات اطلاعاتي تجسسي است كه از افكار و ذهنها براي متاثر كردن سياستها استفاده مي كند و با عقايد و ارتباط آنها با ديگران سر و كار دارد. درست برخلاف جنگ مسلحانه كه در آن ميل به پيروزي با خشونت يا تهديد برطرف شكست خورده تحميل مي شود، جنگ رواني به نحوي سازمان مي يابد كه با وسايل غير خشن اين كار انجام شده و باصطلاح با پنبه سر مي برند.»(13)

تبليغات زيربناي جنگ رواني:

آنچه مسلم است اين كه ريشه و بنيان جنگ رواني براساس تبليغات استوار است. زيرا، در جنگ رواني براي رسيدن به هدف غايي و پيروزي، از هر وسيله تبليغاتي در جهت تحريك احساسات و ايجاد دگرگوني در افكار عمومي استفاده مي شود.
به عبارتي ديگر در اين ميدانـ كه بوسيله آن دنيا بسوي كاهش تشنجات و بي مصرف شدن ابزارهاي خشونت آميز پيش مي رود ـ با اتخاذ جنگ غيرمستقيم ، كه در آن تبليغات بعنوان طرح عملياتي جنگ رواني، حرف اول را مي زند، كشوري برگ برنده را دارد كه هم ساز و برگ تبليغاتي و اطلاع رساني پيشرفته تري را فراهم سازد و هم از نظر آمادگي نرم افزاري، يعني تحقق و پژوهش در زمينه ارتباطات و متقاعد سازي و توليد فرهنگي ، خبري ، هنري و جلوتر از رقيبان حركت كند.

البته ناگفته نماند بين تبليغات و عمليات رواني، به رغم تشابهات بسيار كه ذيلاً اشاره مي گردد، تفاوتهايي وجود دارد كه تميز دادن بين آنها، ما را از بي توجهي در كاربرد اين واژه ها ـ كه بعضاً موجب سوء تفاهمهايي مي شود ـ بر حذر خواهد داشت. لذا با توجه به توضيحاتي كه در مورد تبليغات داده شد، شباهتهاي جنگ رواني و تبليغات به شرح ذيل قابل بررسي است:
1-در هر دو واژه «تبليغات» و «عمليات رواني» هدف و برنامه وجود دارد.
2-در هر دو مورد مخاطباني وجود دارد كه هدف اقدامات، تاثير بر آنها است، به نحوي كه با تغيير ذهنيت و نگرش به تسلط در آيند.

3-بايد معيارهايي را براي سنجش و تعيين موفقيت تبليغات و عمليات رواني لحاظ نمود.
4-در هر دو مورد بايد نيازها و ايده هاي مخاطبين در هر زمان مورد شناسايي قرار گيرد.
اما تفاوتهايي كه كارشناسان پيرامون عمليات رواني و تبليغات قايل شده اند، به قرار زير قابل جمعبندي است:

1-در تبليغات تلاش مي شود كه با ارايه واقعيات، مخاطبان را تحت تاثير قرار دهند. در صورتي كه عمليات رواني در چرخشي ديگر، با فريب، اغوا و ارايه اطلاعات مخدوش و نامربوط تلاش دارد مخاطبان را به تسليم وادار سازند.
2-جنبه هاي تبليغات عمدتاً با تاكيد بر برهان و دليل به اجرا در مي آيد ، در حالي كه روشهاي كاربردي در عمليات رواني برپايه مغالطه، سفسطه و تناقض گويي است.
3-در تبليغات معمولاً به قوه و صفات عقلاني توجه مي شود، ولي در عمليات رواني جهت و تلاش تاثيرگذاري ، مخاطبين، عواطف، احساسات و قواي واهمه مي باشد.
مجريان عمليات رواني بدليل فوريت نياز، كوتاه مدت به شمار مي آيد. چرا كه عمليات آنها بيشتر برپايه فريب و نيرنگ استوار است و تجربه نشان داده كه كاربرد اين سوژه براي مقطعي از زمان ، مفيد حال واقع مي شود. زيرا شايد بتوان تعداد انبوهي را براي مدتي فريب داد، اما براي هميشه امكان پذير نيست.(14)

روند تكامل

با پيشرفت فن آوري، جنگ رواني به صورت علمي در آمد كه از آن پس قدرتهاي استعمارگر ضمن مطالعه پيرامون آن و استفاده از كارشناسان و صاحبنظران علوم روشهاي جديدي از كاربرد عمليات را با طرحها و مدلهاي متنوع به منصه ظهور رساندند.

تنوع مدلها در طرح ريزي هاي عمليات رواني

بوضوح روشن است كه حيطه و ميدان اصلي سنجش طرحهاي عملياتي (رواني) افكار عمومي و نگرشها هستند. زيرا افكار عمومي به اندازه اي نيرومند است كه براي برگردانيدن آن در يك جهت معين، كوششهايي بي شمار به عمل مي آيد، در واقع نكته حايز توجه اين است كه طرحهاي عمليات رواني عمدتاً از سه منبع: مدلها يا الگوهاي تغيير، اطلاعات و روشهاي اقدام بهره مي گيرند.

الف) مدلهاي تغيير نگرش: الگوهاي سازمان يافته و منظم نفوذ در اجزاي خاص نگرش به منظور ايجاد تغيير يا تثبيت آن مدلهاي تغيير نگرش است.
ب)روشهاي اقدام: منظور از اقدام بيشتر يك سلسله اعمال است تا اقدامي واحد يا اعمال متوالي كه بايد براساس پيش بيني ها سازمان يابند.
ج)اطلاعات: اطلاعات، مهمترين و تداوم يابنده ترين منبع مورد استفاده طرحهاي عمليات رواني از زمان طرح ريزي تا زمان اجرا و ارزيابي است.

انواع جنگهاي رواني

الف)جنگ رواني استراتژيك : معمولاً اهداف بلندمدت طراحي مي شوند و هدف آنها تاثيرگذاري بر روحيه مردم و نيروهاي نظامي يك منطقه (بطور كلي) ، است شاهد عيني آن حضور تجاوزكارانه كشورهاي قدرتمند در منطقه خليج فارس خاورميانه، آفريقا، آمريكاي جنوبي است كه بصورت خزنده به استعمار كشورها مبادرت ورزيده اند.

ب) جنگ رواني تاكتيكي: جهت اصلي تهاجمش، در هم شكستن نيروهاي نظامي شركت كننده درجنگ و عناصر پشتيباني كننده آنهاست.

ج) جنگ رواني تحكيمي: با حرفه تظاهر به دوستي و دلسوزي با مردم و ساكنين مناطق تسخير شده (يا آزاد شده) ، انجام مي گيرد و هدف آن ايجاد تغيير در فكر و عقيده مردم سرزمين آزاد (يا تسخير شده). به نفع نيروهاي خودي است . بطوري كه با تغيير ايده از آن، اولاً حضور خود را مشروع جلوه دهند. ثانياً: نيروهاي متخاصم با استفاده از نيروهاي بالقوه مردم آن سرزمين در جهت تجيهز عمليات نظامي به نفع خود بهره برداري مي كنند. مانند حضور امريكاييها ، فرانسويها و انگليسيها و در كردستان عراق پس از پايان جنگ نفت و حضور ناتو در بوسني هرزگوين پس از پيمان «ديتون».

سابقه جنگ رواني در ايران:

جنگ رواني از زمان جنگ دوم جهاني وارد مرحله جديدي گرديد و نضج گرفتن آن در جنگ دوم جهاني موجب شد تا بسياري از ارتشهاي جهان، ستادهايي را با عنوان ستاد جنگهاي رواني تشكيل دهند. ايران از جمله اين كشورها بود كه در آن دژخيمان پهلوي در «ساواك» بعنوان اصلي ترين مركز، مسوول انجام جنگ رواني بودند. در اين راستا كميته عمليات رواني كه به عنوان كميته جانبي براي شوراي عالي پدافند ملي عمل مي كرد، نقش محوري برعهده داشت. فعاليت عمده اين كميته تا آستانه انقلاب اسلامي ، غالباً بر حول محورهاي ذيل بود:

1-تخريب اذهان عمومي

2-ايجاد بدبيني نسبت به آينده

3-افزايش نگراني و اضطراب با دستگيري افراد انقلابي

4-ايجاد اختلاف و تقابل در صف بندي ميان مردم و ترور شخصيت ياران امام خميني (س)

با اوج گيري انقلاب اسلامي در آذر ماه 1357 ه . ش اطلاعات اداره دوم ستاد بزرگ ارتشتاران، سازماني را با عنوان كميته جنگهاي رواني زيرنظر اداره سوم بزرگ ارتشتاران تشكيل داد و جنبه هاي مختلفي از عمليات و تبليغات رواني را براساس اصول و روشهاي فني و تخصصي تهيه و به اجرا آورد. عمده فعاليتهاي آنان در زمينه هاي ذيل مي باشد:

1-ارتش

2-جلوگيري از ايجاد هرج و مرج و اعتراضات عمومي

3-شيوع شايعه هاي برنامه ريزي شده بمنظور ايجاد اختلال در تصميمات گروهي و مردمي

4-جنگ رواني عليه حضرت امام (س)

5-حمله به اساس وحدت و غيره.

اين سازماندهي و فعاليتها با رهبري حضرت امام خميني(س) و تدابير خردمندانه ايشان و طراحي و اجراي برنامه هاي تبليغي نيروهاي انقلابي عليه تبليغات و جنگ رواني عناصر داخلي و خارجي، به پيروزي نرسيد.
پس از پيروزي انقلاب، طرحهاي جنگج رواني دشمن وارد ابعاد گسترده اي گرديد. جمهوري اسلامي در اجراي جنگ رواني با سه مشكل اساسي به شرح ذيل مواجه بود:

1-تغييرات ساختاري كه به دليل حذف و يا تغييرات بنيادي در برخي از سازمانهاي به وجود آمده بود.

2-فقدان نيروهاي كار آزموده.

3-فقدان چارچوب تئوريك. كه در اين قسمت، مشكل، خود را جدي تر نشان داد.
تحقق اين اهداف به دليل عدم تعريف دقيق جنگ رواني، روشهاي اجرايي و با معضلات عمده اي مواجه بود. در جريان جنگ تحميلي ضعفها بيشتر آشكار شد، چرا كه عملكرد مجريان جنگ رواني در جمهوري اسلامي ايران بيشتر به استفاده از ارزشها و الگوهاي فرهنگي ـ ملي و مذهبي پذيرفته شده. متكي بود. اين نوع راهبرد، پيش از آنكه سازمان يافته باشد، نشات گرفته از شور و شوق رزمندگان بود. دگرگونيهاي نظامي افزود. پس از مدتي ستاد تبليغات جنگ با تشكيل كميته هاي مختلف عهده دار جنگ رواني گرديد اما مشكل سازماني و عملياتي آن همچنان به قوت خود باقي ماند، تا حدي كه از تقويت مورد انتظار و احياي شبكه گسترده جنگ رواني كاسته بود. اما دشمن بعثي در طول جنگ داراي راهبردي مشخص بود كه با سناريوهاي از پيش تدوين شده و متناسب با واقعيت زمان، از آنها استفاده مي كرد. ولي آنچه كه باعث شكست طرحهايش مي شد، عدم برقراري ارتباط قوي با مخاطبين اصلي خود، يعني رزمندگان و مردم بود زيرا، عدم شناخت ماهوي از بازتاب تحولات جاري در ايران ، عمليات جنگ رواني دشمن بعثي را ضعيف و مبتذل جلوه گر مي ساخت.

ارجاعات:

(1) جنگ رواني و چگونگي شكل گيري آن، شوراي عالي دفاع – ستاد تبليغات جنگ ص 7.
(2) همان ماخذ ص6.
(3) همان ماخذ ص2.
(4) همان ماخذ ص1
(5) مجموعه مقالات اولين سمپوزيوم عمليات رواني مركز تحقيقات مطالعات و سنجش برنامه اي صدا و سيماي ج.ا.ايران
(6) ساروخاني ـ باقر، فرهنگ علوم اجتماعي ، انتشارات كيهان 1367 چاپ دوم ص 449.
(7) آقا بخش ـ علي، فرهنگ علوم سياسي ، انتشارات بهرنگ چاپ دوم ص 264.
(8) همان ماخذ شماره 1، ص 9
(9) همان ماخذ شماره 8، ص9
(10) همان ماخذ شماره1، ص 8
(11) خويي – احمد ، استراتژي غيرمستقيم و جنگ رواني ـ وزارت امور خارجه ـ دفتر مطالعات سياسي و بين الملل.
(12) جان ـ كالينز، استراتژي بزرگ (اصول و رويه ها) ، كورش بايندر ـ وزارت خارجه ـ دفتر مطالعات سياسي و بين الملل.
(13) حجاريان ـ سعيد، عمليات رواني، تبليغات تفاوتها و تشابهات ـ نهاد رياست جمهوري ـ مركز تحقيقات و مطالعات استراتژيك (ماخذ شماره 5 ـ ص 171-163).
(14) بوفر – آندره ـ مقدمه اي بر استراتژي ـ مسعود كشاورز، وزارت امور خارجه ـ دفتر مطالعات سياسي و بين الملل.

آمار بازدید

202609
 امروز64
 دیروز560
 This_Week2707
 This_Month9823
 تمام بازدیدها 202609